آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد |
آن پری بگذشت و سوی ما نگاهی هم نکرد
|
|
کشت در ره بیگناهی را و آهی هم نکرد
|
صبر من کاندر عیار از هیچ کوهی کم نبود
|
|
هم عیاری در هوای او نگاهی هم نکرد
|
برق قهر او که گشت غیر را سالم گذاشت
|
|
در ریاض ما مدارا با گیاهی هم نکرد
|
بر سر من بود ازو سودای لطف دائمی
|
|
او سرافرازم به لطف گاه گاهی هم نکرد
|
سر گران گشت از می و بر خوابگاه سر بماند
|
|
وز سردوش اسیران تکیه گاهی هم نکرد
|
دل که کرد از قبله در محراب ابروی تو رو
|
|
از سر بیداد گویا عذر خواهی هم نکرد
|
محتشم زلفش به من سر در نیارد از غرور
|
|
ترک ناز و سرکشی با من سیاهی هم نکرد
|
| |
|
| |