کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ |
کنم چو شرح غم او سواد بر کاغذ
|
|
سرشک من نگذارد مداد بر کاغذ
|
فرشته نیز گواهی نویسد اربیند
|
|
به قتل من خط آن حور زاد بر کاغذ
|
رقیب تا چه بد از من نوشته بود که یار
|
|
ز من نهفت چو چشمش فتاد بر کاغذ
|
محل نامه نوشتن مرا ز دغدغه کشت
|
|
به نام غیر قلم چون نهاد بر کاغذ
|
نوشت نامه به اغیار و این به ترکه نگاشت
|
|
به رمز نام خود از اتحاد بر کاغذ
|
نبود بس خط کلکش که مهر خاتم نیز
|
|
نهاد از جهت اعتماد بر کاغذ
|
بیاد محتشمش لیک چون عنان جنبید
|
|
قلم ز دغدغهی او ستاد بر کاغذ
|
| |
|
| |