زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز |
زهی ربوده لعل تو صد فسون پرداز
|
|
فریب خورده چشمت هزار شعبده باز
|
رقیب محرم راز تو گشت نزدیک است
|
|
که اشگ من به درد صدهزار پردهی راز
|
به صد شعف جهم از جا چو خوانیم سگ خویش
|
|
چه جای آن که به سوی خودم کنی آواز
|
به طول و عرض شبی در وصال میخواهم
|
|
که بر تو عرض کنم قصههای دور و دراز
|
به نام نامی محمود در قلمرو عشق
|
|
زدند سکهی شاهی ولی طفیل ایاز
|
به عهد لیلی و شیرین هزار عاشق بود
|
|
شدند زان همه مجنون و کوه کن ممتاز
|
عجب اگر تو هم از سوز من الم نکشی
|
|
که هست آتش پروانه سوز شمع گداز
|
بپرس از نفست سر آن دهن که جز او
|
|
کسی نرفته به راه عدم که آید باز
|
به غیر دیدنش از طاقتم ازو نگذاشت
|
|
که غیرت ار همه کاهیست سست و کوه گداز
|
چو نیست محتشم آن مه ز مهر دمسازت
|
|
به داغ هجر بسوز و بسوز هجر بساز
|
| |
|
| |