ای از می غرور تو لبریز جام ناز |
ای از می غرور تو لبریز جام ناز
|
|
شیرین ز تلخی تو لب حسن و کام ناز
|
طبع مدقق حرکت سنج می نهد
|
|
بر جز و جزو از حرکات تو نام ناز
|
ایزد برای لذت وصل آفرید و بس
|
|
معشوق را به عاشق خود در مقام ناز
|
یک سر نمانده بر تن و آن شوخ را هنوز
|
|
تیغ کرشمه نیم کشست از نیام ناز
|
مجنون ز انتظار کشیدن هلاک شد
|
|
ای ناقه درکش از کف لیلی زمام ناز
|
هرگز ز چشم دیر نگاهش به ملک دل
|
|
پیک نظر نیاورد الا پیام ناز
|
مجنونم از تغافل چشمش که بس خوشست
|
|
با رغبت زیاده ز حد التیام ناز
|
من ناصبور و مانده در وصل را کلید
|
|
در زیر پای شاهد سنگین خرام ناز
|
شد سر گران ز گلشن خاکم روان بلی
|
|
بوی نیاز خورده دگر بر مشام ناز
|
گفتم عیادتی که سبک گشته گام روح
|
|
گفتا تحملی که گران است گام ناز
|
در زیر تیغ میدهد از انتظار جان
|
|
صیدی که همچو محتشم افتد به دام ناز
|
| |
|
| |