بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز |
بزم کین آرا و در ساغر می بیداد ریز
|
|
کامران بنشین و در کام من ناشاد ریز
|
گر ز من دارد دلت گردی پس از قتلم بسوز
|
|
بعد از آن خاکسترم در ره گذار باد ریز
|
جرعهای زان می که شیرین بهر خسرو کرده صاف
|
|
ای فلک کاری کن و در کاسهی فرهاد ریز
|
روز قسمت به اسحاب تربیت یارب که گفت
|
|
کاین همه باران رد بر اهل استعداد ریز
|
ای دل آن بی رحم چون فرمان به خونریزت دهد
|
|
زخم او بنما و خون از دیدهی جلاد ریز
|
ای سپهر از بهر تاب آوردن این سلسله
|
|
روبنای نو نه و طرح نوی بنیاد ریز
|
در حرم گر پا نهی آید ندا کای آسمان
|
|
خون صید این زمین در پای این صیاد ریز
|
خفته در پای گل آن سرو ای صبا در جنبش آ
|
|
گل ز شاخ آهسته بیرون آر و بر شمشاد ریز
|
مس بود اکسیر را قابل نه آهن محتشم
|
|
رو تو نقد خویش را در کوره حداد ریز
|
| |
|
| |