عقل در میدان عشق آهسته میراند فرس |
عقل در میدان عشق آهسته میراند فرس
|
|
وز سم آتش میجهاند توسن تند هوس
|
آن چنانم مضطرب کز من گران لنگریست
|
|
در ره صرصر غبار و بر سر گرداب خس
|
حال دل در سینه صد چاک من دانی اگر
|
|
دیده باشی اضطراب مرغ وحشی در قفس
|
بشکن ای مطرب که مجنونان لیلی دوست را
|
|
ساز ز آواز حدی میباید و بانگ جرس
|
گر خورند آب به قابس میکنند آخر از آن
|
|
آن چه نتوان کرد زان بس باده عشق است و بس
|
رشتهی جان شد چنان باریک کاندر جسم زار
|
|
بگسلد صد جا اگر پیوند یابد با نفس
|
گر سگ کویش دهد یک بارم آواز از قفا
|
|
از شعف رویم بماند تا قیامت باز پس
|
میتواند راندم زین شکرستان هرگه او
|
|
ذوق شیرینی تواند بردن از طبع مگس
|
حیف کز دنیا برون شد محتشم وز هیچ جا
|
|
حیف و افسوسی نیامد بر زبان هیچ کس
|
| |
|
| |