ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش |
ز مهیست داغ بر دل که ندیدهام هنوزش
|
|
ز گلیست خار در کف که نچیدهام هنوزش
|
ز لبی است کام جانم چو گلوی شیشه پرخون
|
|
که به جرئت تخیل نگزیدهام هنوزش
|
ز شراب لعل یاری شده مشربم دگرگون
|
|
که به لب رسیده اما نچشیدهام هنوزش
|
به کشاکشم فکنده سر زلف تابداری
|
|
که به سوی خویش یک مو نگشیدهام هنوزش
|
دل پرده سوز دارد هوس لباس دردی
|
|
که به قد طاقت او نبریدهام هنوزش
|
به برم لباس غیرت شده نام خرقهای را
|
|
که ز جیب تا به دامن ندریدهام هنوزش
|
ز دریچهی محبت به دلم فتاده پرتو
|
|
ز همه جهان فروزی که ندیدهام هنوزش
|
همه کس شنیده آمین ز فرشته بر دعائی
|
|
که ز زیر لب برآن بت ندمیدهام هنوزش
|
که ز محتشم رساند به مه من این غزل را
|
|
که من گدا به خدمت نرسیدهام هنوزش
|
| |
|
| |