آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش |
آن شاه حسن بین و به تمکین نشستنش
|
|
و آن خیرگی و طرف کله برشکستنش
|
آن تیر غمزه پرکش و از منتظر کشی است
|
|
موقوف صد کمان ز کمانخانه جستنش
|
سروی است در برم که براندام نازنین
|
|
ماند نشان ز بند قبا چست بستنش
|
سر رشتهی رضا به دل غیر بسته یار
|
|
اما چنان نبسته که به توان گسستنش
|
باشد کمینه بازی آن طفل بر دلم
|
|
بر همزدن دو چشم و به صد نیش خستنش
|
صیدیست محتشم که به قیدی فتاده لیک
|
|
مرگیست بیتکلف از آن قید رستنش
|
| |
|
| |