به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش |
به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
|
|
نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش
|
عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او
|
|
به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش
|
بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او
|
|
که در جنبش به غیر از سایهی او نیست همتایش
|
براندازد ز دل بنیاد آرام آن سهی بالا
|
|
چو اندازد هوای رقص جنبش در سر و پایش
|
به تکلیف آمد اندر رقص اما فتنه کرد آن گه
|
|
که میل طبع بیتکلیف میشد در تماشایش
|
فشانم بر کدامین جلوهاش جان را که پنداری
|
|
دگرگون جلوه پردازیست هر عضوی ز اعضایش
|
به رقص آیند در زنجیر زلفش محتشم دلها
|
|
چو باد جلوه بی حد در سر زلف سمن سایش
|
| |
|
| |