بیش ازین منت وصل و از رخ آن ماه مکش |
بیش ازین منت وصل و از رخ آن ماه مکش
|
|
گر کشد هجر تو را جان بده و آه مکش
|
وصل بیمنت او با تو به یک هفته کشد
|
|
گو وصالی که چنین است به یک ماه مکش
|
چون محال است رساندن به هدف تیر امید
|
|
تو کمان ستمش خواه بکش خواه مکش
|
همت از یار مرا رخصت استغنا داد
|
|
تو هم ای دل پس ازین پای ازین راه مگش
|
سربلندی مکن از وصل را ز آن شیرین لب
|
|
منت خسروی از همت کوتاه مکش
|
چشم بیغیرت من گر شود از گریه سفید
|
|
دگرش سرمه ز خاک ره آن ماه مکش
|
یا وفا یا ستم از کش بکشم چند کشی
|
|
گوئی آزار پر کاه بکش گاه مکش
|
محتشم دیده ز بیراهی آن سرو مپوش
|
|
رقم بیبصری بر دل آگاه مکش
|
| |
|
| |