کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص |
کاش مرگم سازد امشب از فغان کردن خلاص
|
|
تا سگش از درد سر آسوده گردد من خلاص
|
شد گرفتاری ز حد بیرون اجل کو تا شود
|
|
من ز دل فارغ دل از جان رسته جان از تن خلاص
|
داشتم در صید گاه صد زخم از بتان
|
|
در نخستین ضربتم کرد آن شکارافکن خلاص
|
سوختم ز آهی که هست اندر دلم از تیر خویش
|
|
روزنی کن تا شوم از دود این گلخن خلاص
|
بی تو از هستی به جام مرغ روحم را بخوان
|
|
از قفس تا گردد آن فرقت کش گلشن خلاص
|
محتشم در عاشقی بدنام شد پاکش بسوز
|
|
تا شوی از ننگ آن رسوای تر دامن خلاص
|
| |
|
| |