آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ |
آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ
|
|
بادپای جلوه در زین باد جولان در دماغ
|
حسن را از چهرهی زیبای او گل در طبق
|
|
عشق را از نرگس شهلای او می در ایاغ
|
صبر را آتش ز تاب سینها در استخوان
|
|
عشق را روغن ز مغز استخوانها در چراغ
|
حسن نوبنیاد شیرین را ظهور اندر ظهور
|
|
وز برای کوه کن جستن سراغ اندر سراغ
|
داده مرغ حیرتم را جای بر طاق بلند
|
|
آن که در ایوان حسنت بسته طاق از پر زاغ
|
باز راه سیر با اغیار سرکردی که رشک
|
|
لاله و گل را ز اشگم تر کند در باغ وراغ
|
محتشم از چشم تر آتش فشان در دشت غم
|
|
آن صنم دامن کشان با این و آن در گشت باغ
|
| |
|
| |