بس که چشم امشب به چشم عشوهسازش داشتم |
بس که چشم امشب به چشم عشوهسازش داشتم
|
|
از نگه کردن بسوی غیر بازش داشتم
|
غیر جز تیر تغافل از کمان او نخورد
|
|
بس که پاس غمزهی مردم نوازش داشتم
|
تا به قصد نیم نازی ننگرد سوی رقیب
|
|
گوشه چشمی به چشم نیم نازش داشتم
|
گشت راز من عیان بس کز اشارات نهان
|
|
با رقیبان در مقام احترازش داشتم
|
داشت او مستغنیم از ناز دیگر مهوشان
|
|
از نیاز غیر من هم بینیازش داشتم
|
زور عشقم بین که تازان میگذشت آن شهسوار
|
|
از کششهای کمند شوق بازداشتم
|
با خیالش محتشم در دست بازی بود و من
|
|
دست در زنجیر از زلف درازش داشتم
|
| |
|
| |