بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم |
بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم
|
|
با قد خم شده طوق سر زنجیر شدیم
|
در جهان بس که گرفتیم کم خود چو هلال
|
|
آخرالامر چو خورشید جهانگیر شدیم
|
بعد صد چله به قدی چو کمان در ره عشق
|
|
یکی از خاک نشینان تو چون تیر شدیم
|
قلعهی تن که خطر از سپه تفرقه داشت
|
|
زان خطر کی به در از رخنهی تدبیر شدیم
|
رد نشد تیر بلای تو به تدبیر از ما
|
|
ما همانا هدف ناوک تقدیر شدیم
|
داد دادیم وفا را و ز بدگوئی غیر
|
|
متهم پیش سگان تو به تقصیر شدیم
|
محتشم عشق و جوانی و نشاط از تو که ما
|
|
در غم و محنت آن تازه جوان پیر شدیم
|
| |
|
| |