به فنا بنده رهی میدانم |
به فنا بنده رهی میدانم
|
|
ره به آرامگهی میدانم
|
سیهم روی اگر جز رخ تو
|
|
آفتابی و مهی میدانم
|
دارد آن بت مژه چندان که درو
|
|
هر نگه را گنهی میدانم
|
نگهی کرد و به من فهمانید
|
|
که ازین به نگهی میدانم
|
گر ره صومعه را گم کردم
|
|
به خرابات رهی میدانم
|
داغهای دل خود را هر یک
|
|
سکه پادشهی میدانم
|
محتشم سایهی آن یکه سوار
|
|
من فزون از سپهی میدانم
|
| |
|
| |