دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم |
دور از تو بر روی بتان چون چشم پرخون افکنم
|
|
چشمی که بردارم ز تو بر دیگران چون افکنم
|
گردم زنم بر کوه و دشت از آب چشم و خون دل
|
|
گریان کنم فرهاد را آتش به مجنون افکنم
|
از سوز دل در آتشم ای سینه پیدا کن رهی
|
|
کین آتش سوزنده را از خامه بیرون افکنم
|
از احسن محتشم گوش فلک گردد گران
|
|
جائی که من طرح سخن از طبع موزون افکنم
|
| |
|
| |