تو کشیده تیغ و مرا هوس که ز قید جان برهانیم |
تو کشیده تیغ و مرا هوس که ز قید جان برهانیم
|
|
به مراد دل برسی اگر به مراد خود برسانیم
|
همه شب چو شمع ستادهام که نشانمت به حریم دل
|
|
به حریم دل چه شود که اگر بنشینی و بنشانیم
|
چه کنم نظر به مه دگر که ز دل غم تو رود به در
|
|
که ز دیگران دگران شود به تو بیشتر نگرانیم
|
نیم ارچه وصل تو را سزا به همین خوشم که تو دل ربا
|
|
سگ خویش خوانیم از وفا سوی خویش اگرچه نخوانیم
|
دل تنگ حوصله خون شود ز ستیزهای زبانیت
|
|
ز پی ارنه لطف تو دل دهد به کرشمههای زبانیم
|
چه نکو حضوری و وحدتی بود از دو جانب اگر تو را
|
|
من ازین خسان بستان و تو ازین بتان بستانیم
|
گرم از درون بدر افکنی ز برون چو محتشمم مران
|
|
سگیم به داغ و نشان تو که نخواند از تو برانیم
|
| |
|
| |