بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من |
بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من
|
|
از خدای خود نترسد چون کند آزار من
|
سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم
|
|
تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من
|
کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی
|
|
تا بود در کشتن من بیگنه دلدار من
|
دوستان را حضم خود سازم که بعد از کشتنم
|
|
خون من قطعا نخواهند از بت خونخوار من
|
دشمنان را دوست دارم تا پس از قتلم نهد
|
|
این گنه بر گردن ایشان مه پرکار من
|
گوسیه شورویم از ترک عبادت تا مرا
|
|
بندهی یک رنگ خود داند پری رخسار من
|
محتشم خواهد به خاک تیره یکسان خویش را
|
|
تا مرا دیگر به کام خویش بیند یار من
|
| |
|
| |