ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من |
ز بس کز توست زیر بارجان مبتلای من
|
|
چو ریگ از هم بپاشد کوه اگر باشد به جای من
|
به قدر عشق اگر در حشر یابد مرتبت عاشق
|
|
بود بر دوش مجنون در صف محشر لوای من
|
شود مجنون ز لیلی منفعل فرهاد از شیرین
|
|
چو با مهر تو سنجد داور محشر وفای من
|
شود دوزخ سراسر حرف من گر عشق خوبان را
|
|
گنه داند خدا وانگه به فعل آرد جزای من
|
اگر در وادی وصلش بنودی یک جهان درمان
|
|
مرا تنها جهانی درد کی دادی خدای من
|
ز بس کز عاشقی پا در کلم ممکن نمیدانم
|
|
که بیرون آید از گل روز محشر نیز پای من
|
زهر چشمی شود صد چشمه خون محتشم جاری
|
|
چو افتد در میان روز قیامت ماجرای من
|
| |
|
| |