در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من |
در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من
|
|
در فلک آتش افکندی آه آتش بار من
|
در تن زارم جگر صدچاک و دل صد پاره شد
|
|
بوالعجب گلها شکفت از عشق در گلزار من
|
چون کند پامالم آن سرو از پی پابوس او
|
|
دل برون آید ز چاک سینهی افکار من
|
های و هویم لرزه در گورافکند منصور را
|
|
چون زنند از راه عبرت در ره اودار من
|
خواستم از شربت وصلش دمی یابم حیات
|
|
کرد چشم قاتلش زهری عجب در کار من
|
آن چنان زارم که بر من دشمنان گزیند زار
|
|
دوستی آخر تو کمتر کوش در آزار من
|
محتشم هرگه نویسم شعر عاشق سوز خویش
|
|
آتش افتد از قلم در نسخهی اشعار من
|
| |
|
| |