از آن پیش رقیبان مهر ورزدیار من با من |
از آن پیش رقیبان مهر ورزدیار من با من
|
|
که خواهد بیش گردد کینهی اغیار من با من
|
به این بخت زبون و طالع پستی که من دارم
|
|
عجب گر سر در آرد سر و گل رخسار من با من
|
نمیدانم چه میگوید ز بدگویان که میگوید
|
|
به این تلخی سخن شوخ شکر گفتار من با من
|
مرا کز رنجش اغیار دایم دل گران گشتی
|
|
چسان بینم که باشد سر گران دل دار من با من
|
دل زارم چو برد آن شوخ و شد بیگانه دانستم
|
|
که میکرد آشنائی از پی آزار من با من
|
ز کید خصم پیش یار من مقدار من کم شد
|
|
نمیدانم چه دارد خصم بیمقدار من با من
|
به کویش محتشم چون ره برم شبهای تنهائی
|
|
اگر همره نباشد آه آتشبار من با من
|
| |
|
| |