گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن |
گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
|
|
گفت اگر یار مکنی شکوه ز آزار مکن
|
گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید
|
|
گفت از من بشنو گوش باغیار مکن
|
گفتم از درد دل خویش به جانم چه کنم
|
|
گفت تا جان شودت درد دل اظهار مکن
|
گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم
|
|
از میان تیغ برآورد که زنهار مکن
|
گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار
|
|
گفت خورد از پی عزت او خوار مکن
|
| |
|
| |