چو میخواهد که نامم نشنود بیگانه رای من |
چو میخواهد که نامم نشنود بیگانه رای من
|
|
ازو بیگانه بادا هرکه باشد آشنای من
|
ز رغم من به نوعی مدعی را کام میبخشی
|
|
که میخواهد باخلاص از خدای من بقای من
|
بکش گر درخور بخشش نیم تا کی روا داری
|
|
به بدخواه از پی درخواه جز می التجای من
|
چو فرمائی که خاصانت به بزم آرند یاران را
|
|
به حاجب هم به جنبان گوشهی چشمی برای من
|
ز قرب یار ننهادم ز جای خود قدم بالا
|
|
چها در سر گرفتی غیر اگر بودی به جای من
|
به تشریف غلامی گر بلند آوازهام سازی
|
|
زند بر بام چرخ ایام کوس کبریای من
|
| |
|
| |