مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو |
مدعی در مجلسم جا میدهد پهلوی تو
|
|
تا شود آگاه اگر ناگاه بینم روی تو
|
از خطایی گه گهم بنواز در پهلوی خویش
|
|
تا به تقریب سخن چشم افکنم بر روی تو
|
نیست رویت در مقابل لیک میگوید به من
|
|
صد سخن هر جنبشی از گوشهی ابروی تو
|
غیر نگذارد که گردم با سگانت آشنا
|
|
تا شوم رسوا اگر گردم به گرد کوی تو
|
باد را نگذارد از تدبیر در کویت رقیب
|
|
تا نیارد سوی من روز جدائی بوی تو
|
راز چون گوئی به کس رشگم کند کز شرح آن
|
|
بیزبان با من بگوید نرگس جادوی تو
|
بر سخن دارند گوش اصحاب و دارد محتشم
|
|
چشم در وقت سخن بر چشم مضمون گوی تو
|
| |
|
| |