زهی کرشمهی تو را سرمهسای چشم سیاه |
زهی کرشمهی تو را سرمهسای چشم سیاه
|
|
دو عالمت نگرستن بهای چشم سیاه
|
دو حاجب تو کمین گاه لشگر فتنه
|
|
سپردهاند به آن گوشههای چشم سیاه
|
هزار چشم چو نرگس نهادهاند بتان
|
|
که بنگری و شوندت فدای چشم سیاه
|
ز خواب بستن من آزمود قدرت خویش
|
|
چو شد به غمزه و شوندت فدای چشم سیاه
|
جلای چهره روز سفید گردد اگر
|
|
برآفتاب گمارد بلای چشم سیاه
|
ستاده چشم برایمانم آن که داده مدام
|
|
ز خوان نامه سفیدان غذای چشم سیاه
|
هزارخانه سیه ساز در کمین دارد
|
|
برای محتشم آن مه ورای چشم سیاه
|
دو چشم محتشم از اشک سرخ گشت سفید
|
|
ز بهر چهرهی گلگون برای چشم سیاه
|
| |
|
| |