دی باز جرعه نوش ز جام که بوده |
دی باز جرعه نوش ز جام که بوده
|
|
صد کام تلخ کرده به کام که بوده
|
آنجا که بود بهر تو در خاک دامها
|
|
دام که پاره کرده ورام که بوده
|
آنجا که جستهاند تو را چون هلال عید
|
|
به رقع گشودهی ماه تمام که بوده
|
سرگرمیت چو برده به کسب هوا برون
|
|
خورشیدوار بر در و بام که بوده
|
ای صد هزار صید دل آزاد کردهات
|
|
خود صیدوار بسته دام که بوده
|
شب عارفانه ساقی بزم که گشتهای
|
|
تا روز جرعه نوش ز جام که بوده
|
در حالت شکفتگی از رغم محتشم
|
|
حالت طلب ز طرز کلام که بوده
|
| |
|
| |