تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته |
تا دست را حنا بست دل برد ازین شکسته
|
|
دل بردنی به این رنگ کاریست دست بسته
|
چون دست آن گلندام صورت چگونه بندد
|
|
گر باغبان ببندد از گل هزار دسته
|
تا پیش هر خس آن گل افکنده پرده از رخ
|
|
چون غنچه در درونم خون پرده بسته
|
بنشسته با رقیبان رخ بر رخ آن شه حسن
|
|
ما را دگر عجایب منصوبهای نشسته
|
من با حریف عشقت دیگر چگونه سازم
|
|
او سالم و توانا من ناتوان و خسته
|
دریای عشق خوبان بحری نکوست اما
|
|
کشتی ما در آن بحر بد لنگری گستته
|
دیوان محتشم را گه گه نظاره میکن
|
|
شاید در او بیابی ابیات جسته جسته
|
| |
|
| |