شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده |
شبهای هجران همنشین از مهر او یادم مده
|
|
همسایه را دردسر از افغان و فریادم مده
|
از زاری و افغان من گردد دل او سخت تر
|
|
ای گریه بر آبم مران ای آه بر بادم مده
|
چون میرم و کین منش باقی بود ای بخت بد
|
|
جز جانب دوزخ صلازین محنت آبادم مده
|
زین سان که آن نامهربان شاد است از ناشادیم
|
|
گر مهربانی ای فلک هرگز دل شادم مده
|
هردم به داد آیم برت از ذوق بیداد دگر
|
|
خواهی به داد من رسی بیداد کن دادم مده
|
هردم کنم صد کوه غم در بیستون عشق تو
|
|
من سخن جان دیگرم نسبت به فرهادم مده
|
گفتم به بیدادم مکش درخنده شد کای محتشم
|
|
حکمت بر افلاطون مخوان تعلیم بیدادم مده
|
| |
|
| |