از قید عهد بندهی تو خود رسته بودهی |
از قید عهد بندهی تو خود رسته بودهی
|
|
عهدی نهفته هم به کسی بسته بودهی
|
خواب گران صبح خبر داد ازین که دوش
|
|
در بزم کرده آن چه توانسته بودهی
|
مرغ دل آن نبود که ناید به دام تو
|
|
گویا تو بیمحل ز کمین جسته بودهی
|
آوردهای بپرسش حالم رقیب را
|
|
خوش ملتفت به حال من خسته بودهی
|
گفتن چه احتیاج که غیری نبوده است
|
|
در خانه دلم که تو پیوسته بودهی
|
گفتی دلت که برده ندانستهام بگو
|
|
در دلبری تو این همه دانسته بودهی
|
در برم بهر خدمت شایسته رقیب
|
|
ای محتشم تو این همه بایسته بودهای
|
| |
|
| |