باز بر من نظر افکنده شکار اندازی |
باز بر من نظر افکنده شکار اندازی
|
|
به شکار آمده در دشت دلم شهبازی
|
کرده از گوشه کنارم هدف ناوک ناز
|
|
گوشه چشم خدنگ افکن صید اندازی
|
خون بهای دو جهانست در اثنای عتاب
|
|
از لبش خندهای از گوشهی چشمش نازی
|
سخن مجلسیش میکشد از ذوق مرا
|
|
چون زیم گر شنوم روزی از آن لب رازی
|
به زکات قدمت بر لب بام آی امشب
|
|
چون به گوشت رسد آلوده به درد آوازی
|
چشمت از غمزه مرا کشت و لب زنده نساخت
|
|
آخر ای یوسف عیسی نفسان اعجازی
|
محتشم دل چو به آن غمزه سپردی زنهار
|
|
برحذر باش که واقف نشود غمازی
|
| |
|
| |