مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی |
مرا به دست غم خود گذاشتی رفتی
|
|
غم جهان همه بر من گماشت رفتی
|
سواد خط مژهام زان فراق نامه سترد
|
|
که در وداع بنامم گذاشتی رفتی
|
دل از وفا به تو میداد دست عهد ابد
|
|
ازو تو عهد گسل واگذاشتی رفتی
|
به غیر حسرت و مردن بری نداد آن تخم
|
|
که در زمین دل خسته کاشتی رفتی
|
لوای هجر که یک چند بود افکنده
|
|
تو در شکست غمش برفراشتی رفتی
|
مرا که ابرش ادبار بد به زین ماندم
|
|
تو زین بر ابلق اقبلال داشتی رفتی
|
دگر به زیستن محتشم امید مدار
|
|
چنین که در تب مرگش گذاشتی رفتی
|
| |
|
| |