کارش یارم از ستم دایم مکدر داشتی |
کارش یارم از ستم دایم مکدر داشتی
|
|
یا دلم تاب فراق آن ستمگر داشتی
|
کاشکی هرگز از آن گل نامدی بوی وفا
|
|
یا چو رفتی مرغ دل فریاد کمتر داشتی
|
کاشکی زان پیش کان شمع از کنار من رود
|
|
ضربت شمشیر مرگم از میان برداشتی
|
آن که رفت و یاد خلق او مرا دیوانه ساخت
|
|
کاشکی خوی پری رویان دیگر داشتی
|
تن که بر بستر ز درد هجر او پهلو نهاد
|
|
کاش از خشت لحد بالین و بستر داشتی
|
محتشم کز درد دوری خاک بر سر میکند
|
|
وه چه بودی گر اجل را راه بر سر داشتی
|
| |
|
| |