ای گل خود رو چه بد کردم که خوارم ساختی |
ای گل خود رو چه بد کردم که خوارم ساختی
|
|
آبرویم بردی و بیاعتبارم ساختی
|
اختیار کشتنم دادی به دست مدعی
|
|
در هلاک خویشتن بیاختیارم ساختی
|
شرمت از مهر و وفای من نبودت ای دریغ
|
|
کز جفا در پیش مردم شرمساری ساختی
|
چون گشودی بهر دشنامم زبان دیگر بخشم
|
|
کز ستم بسمل به تیغ آب دارم ساختی
|
چارهی کار خود از لطف تو میجستم مدام
|
|
چارهام کردی ز روی لطف وکارم ساختی
|
بعد قهر از یاریت امید لطفی داشتم
|
|
لطف فرمودی به قتل امیدوارم ساختی
|
محتشم آن روز روزم تیره کردی کز جنون
|
|
بسته زنجیر زلف آن نگارم ساختی
|
| |
|
| |