زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ |
زهی به دور تو آئین دلبران منسوخ
|
|
ز طور تازه تو طور دیگران منسوخ
|
ز شهرت حسد اهل حسن برتو شده
|
|
حدیث یوسف و رشک برادران منسوخ
|
دلم نهاد بنای محبت چو توئی
|
|
محبت دگران شد بنا بر آن منسوخ
|
حدیث درد مرا دهر در میان انداخت
|
|
که شد حدیث دگر درد پروران منسوخ
|
لب زمانه به حرف سمنبری جنبید
|
|
که ساخت حرف تمام سمن بران منسوخ
|
خبر نداری از آن چاکری که خواهد کرد
|
|
بر تو خدمت صد ساله چاکران منسوخ
|
هنوز محتشم این نظم تازه شهرت بود
|
|
که گشت نظم جمیع سخنوران منسوخ
|
| |
|
| |