شطرنج صحبت من و آن مایهی سرور |
شطرنج صحبت من و آن مایهی سرور
|
|
با آن که قایم است ز من میبرد به زور
|
کارم درین بساط به شاهی فتاده است
|
|
کز اسب کین پیاده نمیگردد از غرور
|
چندم به بزم خود نگذاری چه میشود
|
|
گر بر بساط شاه کند به یدقی عبور
|
نزدیک شد فرارم ازین عرصه کز قیاس
|
|
در بازی تو ماتی خود دیدهام ز دور
|
نقد درست جان بنه ای دل به داد عشق
|
|
کان نقد در قلیل و کثیر است بیکسور
|
زان انقلاب کن حذر اندر بساط عشق
|
|
کانجا گریز شاه ز بیدق شود ضرور
|
میرم برای آن که ز چشم مشعبدش
|
|
شطرنج غائبانه توان باخت در حضور
|
بیش از محل پیاده به فرزین شود به دل
|
|
چون عشق را کمال برون آرد از قصور
|
تا محتشم بر اسب فصاحت نهاد زین
|
|
افکند در بساط سوار و پیاده شور
|
| |
|
| |