چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ |
چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ
|
|
شد از خون گرمم شرر بار تیغ
|
شدم آن چنان کشته او به میل
|
|
که از میل من شد خبردار تیغ
|
نه چابکتری از تو هست ای اجل
|
|
باو سر فرو آر و بسپار تیغ
|
چه جائیست کوی تو کانجا مدام
|
|
ز در سنگ بارد ز دیوار تیغ
|
ازین بزم اگر دفع من واجبست
|
|
بنه ساغر از دست و بردار تیغ
|
شود بر زبان تا وصیت تمام
|
|
خدا را زمانی نگهدار تیغ
|
شده چشم مست تو خنجر گذار
|
|
تو در دست این مست مگذار تیغ
|
بقا سر بجیب فنا در کشد
|
|
اگر برکشد آن ستمکار تیغ
|
سگ آن دلیرم که وقت غضب
|
|
شود پیش او محتشم وار تیغ
|
| |
|
| |