این آینهگون سقف که آبیست معلق |
این آینهگون سقف که آبیست معلق
|
|
نسبت به من تشنه سرابیست معلق
|
این گوی که دستی نگهش داشته زان سوی
|
|
چون قطره آبی ز سحابیست معلق
|
دل میکنداز غبغب و روی تو تصور
|
|
کز آتش سوزنده حبابیست معلق
|
کاکل که به بوسیدن دوشت شده مایل
|
|
گوئی ز سر سرو غرابیست معلق
|
در حلقهی فتراک تو دایم دل بریان
|
|
آویخته چون مرغ کبابیست معلق
|
این کاسه سر کاون پر نشه ز عشقت
|
|
از بوالعجبی جام شرابیست معلق
|
در سینهی دل زیر و زبر گشته ز خویت
|
|
لرزندهتر از قطرهی آبیست معلق
|
دل کز طمع لعل تو افتاده در آن زلف
|
|
آویخته مرغی ز طنابیست معلق
|
از هر مژه محتشم ای گوهر سیراب
|
|
از بهر نثارت در نابیست معلق
|
| |
|
| |