با وجود وصل شد زندان حرمان جای من |
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
|
|
برکنار آب حیوان تشنهی مردم وای من
|
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
|
|
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
|
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
|
|
سر و طوبی قد گل روی بهشت آرای من
|
هست باقی رشحهای از وصل و جان من کباب
|
|
من که امروز این چنینم وای بر فردای من
|
پر گیاه حسرتی خواهد دمانیدن ز خاک
|
|
در پی این کاروان اشگ جهان پیمای من
|
از تفقدهای عامم نیز کردی ناامید
|
|
بیش ازین بود از تو امید دل شیدای من
|
محتشم افغان که مستغنی است از یاد گدا
|
|
پادشاه بیغم و سلطان بیپروای من
|
| |
|
| |