آن منتظر گدازی چشم سیاه او |
آن منتظر گدازی چشم سیاه او
|
|
جانیست در تن نگه گاهگاه او
|
خوش کامرانیست در اثنای قهر و خشم
|
|
دیدن به دست میل عنان نگاه او
|
در عین بسملم در انکار اگر زند
|
|
من با سر بریده شوم خود گواه او
|
هست از سر بریده او یک رهم امید
|
|
جنبیدن لبی که شود عذرخواه او
|
آن رتبه کو که بیحرکت سازم از دعا
|
|
دست فرشتهای که نویسد گناه او
|
الماس ریزه ریخته در چشم غیرتم
|
|
هر برگ گل که ریخته در خوابگاه او
|
او گرد غم فشانده ز حرمان به روی من
|
|
من خاک کوچه رفته ز مژگان ز راه او
|
زلفش سپاه خسرو حسنست وین عجب
|
|
کاسباب قوت است شکست سپاه او
|
منشین ز سوز محتشم ایمن که بر فلک
|
|
داغیست هر ستارهای از دود آه او
|
| |
|
| |