شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد |
شهریارا صاحبا رفتی خدا یار تو باد
|
|
صاحب این بیستون خرگه نگهدار تو باد
|
در جهانگیری به یک گردش سراپای جهان
|
|
همچو مرکز در میان خط پرگار تو باد
|
کارفرمای قضا کاین برگ و سامان شغل اوست
|
|
دایم اندر شغل سامان دادن کار تو باد
|
ار جهاد حیدری ور دفع اعدا میکنی
|
|
دین ایزد را مدد ایزد مددکار تو باد
|
چشم دشمن تا نبیند روی نصرت را به خواب
|
|
خار در چشمش ز دست بخت بیدار تو باد
|
خصم کز رشک تو خونها خورد بهر جبر آن
|
|
در غزا خونش غذای تیغ خون بار تو باد
|
محتشم از بهر فتح و نصرت آن کامجو
|
|
لطف یزدان متفق به ایمن گفتار تو باد
|
| |
|
| |