من که از ادعیه خوانان دگر ممتازم |
من که از ادعیه خوانان دگر ممتازم
|
|
از دعای تو به مدح تو نمیپردازم
|
علم مدح تو بیضا علم افراختنی است
|
|
لیک من از عقبت ادعیه میافرازم
|
روزگاریست که بر دیده و بختت به دعا
|
|
بستهام خواب و به بیداری خود مینازم
|
هست اقبال تو یاور که من ادعیه خوان
|
|
کار یک ساله به یک روزه دعا میسازم
|
خورد و خوابی که درو نیست گزیر آن سان را
|
|
من به آن هم ز دعای تو نمیپردازم
|
سرو را در جسدم تا رمقی هست ز جان
|
|
از برایت به فلک رخش دعا میتازم
|
بر سر لوح ثنا طرح دعا خوش طرحیست
|
|
خاصه طرحی که من از بهر تو میاندازم
|
محتشم تاب و توان باخته در دوستیت
|
|
من که بیتاب و توانم دل و جان میبازم
|
| |
|
| |