رباعیات
اول گردون ز رنج در تابم کرد در اشک دودیده زیر غرقابم کرد
پس بخشش نوساخته اسبابم کرد واندر زندان به ناز در خوابم کرد
* * *
هر ابر که بنگرم غباری شده گیر گرگل گیرم به دست خاری شده گیر
هر روز مرا خانه حصاری شده گیر عمری شده دان و روزگاری شده گیر
* * *
مسعود که هست سعد سلمان پدرش جایی است که از چرخ گذشته است سرش
در حبس بیفزود به دانش خطرش عودی است که پیدا شد از آتش هنرش
* * *
با همت باز باش و با کبر پلنگ زیبا به گه شکار و پیروز به جنگ
کم کن بر عندلیب و طاووس درنگ کانجا همه بانگ آمد و اینجا همه رنگ
* * *
من همت باز دارم و کبر پلنگ زان روی مرا نشست کوه آمد و سنگ
روزی، روزی گر دهدم چرخ دو رنگ بر پر تذرو غلطم و سینه‌ی رنگ
* * *
هر یک چندی به قلعه‌یی آرندم اندر سمجی کنند و بسپارندم
شیرم که به دشت و بیشه نگذارندم پیلم که به زنجیر گران دارندم
* * *
در آرزوی بوی گل نوروزم در حسرت آن نگار عالم سوزم
از شمع سه‌گونه کار می‌آموزم: می‌گریم و می‌گدازم و می‌سوزم
* * *
از بلبل نالنده‌تر و زارترم وز زرد گل ای نگار بیمارترم
از شاخ شکوفه سرنگونسار ترم وز نرگس نوشکفته بیدارترم
* * *
از هرچه بگفته‌اند پندی دارم وز هرچه بگفته‌ام گزندی دارم
گه بر گردن چو سگ کلندی دارم بر پای گهی چو پیل بندی دارم
* * *
من بستر برف و بالش یخ دارم خاکستر و یخ پیشگه و بخ دارم
چون زاغ همه نشست بر شخ دارم در یک دو گز آبریز مطبخ دارم
* * *
تا نسبت کرد اخوت شعر به من می فخر کند ابوت شعر به من
بفزود چو کوه قوت شعر به من شد ختم دگر نبوت شعر به من
* * *
نی روزم هیزم است و نه شب روغن زین هر دو بفرسوده مرا دیده و تن
در حبس شدم به مهر و مه قانع من کاین روزم گرم دارد آن شب روشن
* * *
دیدی که غلام داشتم چندان من پرورده ز خون دل چو فرزندان من
در جمله از آن همه هنرمندان من تنها ماندم چو غول در زندان من
* * *
ای بخت مرا سوخته خرمن کردی بی جرم دو پای من در آهن کردی
در جمله مرا به کام دشمن کردی با سگ نکنند آنچه تو با من کردی

eMail to a Friend   

   Print
aaahoo